سه معنای ایران و حضور عواطف نسبت به ایران در غزل صائب تبریزی – خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان


به گزارش خبرنگار مهر، مراسم بزرگداشت صائب تبریزی در خانه اندیشمندان علوم انسانی روز دوشنبه ۱۱ تیر در سالن حافظ برگزار شد.

محمود فتوحی رودمعجنی، در این مراسم در باب سه معنای ایران در نگاه صائب تبریزی سخنرانی ای را به صورت فایلی تصویری ارائه کرد.

سه معنای ایران و حضور عواطف نسبت به ایران در غزل صائب تبریزی

این استاد زبان و ادبیات فارسی که ساکن کانادا است، گفت: سخنم را با موضوع ایران از نگاه صائب آغاز می‌کنم. عبدالرحمن جامی را که خاتم الشعرای سنت فکری، ادبی، عرفانی فارسی می‌نامند و ده سال پیش از برآمدن صفویان درگذشت؛ در تمام آثارش تنها دو بار نام ایران را آورده، آن هم در دوگانه‌های ایران و توران یا یونان، که صرفاً تعبیری برای مبالغه و بزرگ نمایی یک مفهوم است. او حدود بیست بار واژه عجم را برای غیر عرب‌ها و عموماً ایرانی‌ها به کار می‌برد.

هند، سرزمین آرمانی نخبگان ایرانی در دوران صائب

وی افزود: صد سال بعد از جامی، صائب، شاعر بزرگ عهد صفوی، واژه عجم را فقط یک بار برای غیر عرب‌ها و ایرانی‌ها به کار برده؛ ولی نام ایران را شانزده بار به مثابه یک هویت بارز و متمایز در اشعارش آورده است. ایران در نگاه صائب سه لایه معنایی دارد: یکی زاد بوم اوست. معنای زادبومی، مفهوم فرهنگی و یک مفهوم سیاسی است. این سه لایه در شانزده موضع از دیوان وی، از تقابل ایران با دیگری برجسته می‌شود و آن دیگری غالباً یک بیگانه است به نام هند. هند در شاهنامه و متون حماسی و ادبیات پیش از صفوی یک دیگریِ بیگانه و حتی یک معنی است، عالم معنی است و در حاشیه است. حتی در شعر شاعران عهد غزنوی که هند مغلوب ایران شده بود هم، یک سرزمین دور و مغلوب و مبهم است، اما در روزگار صائب هند، در کانون توجه و سرزمین آرمانی نخبگان ایرانی بود و به لحاظ فرهنگی حتی رقیب فرهنگ ایرانی هم قلمداد می‌شد.

تقابل ایران و هند، تفاوت زادبوم و هجرت‌کده صائب

فتوحی گفت: می‌دانیم که در هر دوره تاریخی، مفهوم ایران از تقابل با بیگانه یا یک دشمن برجسته می‌شود. ایران در برابر توران ایران در برابر یونان در برابر عرب در برابر مغول و در دوره‌ای که ما بحث از آن می‌کنیم در برابر هند. با آنکه ایران و هند به لحاظ زبانی و فرهنگی، در این دوره مناسبات بسیار نزدیک و آمیخته‌ای دارند؛ اما در نگاه صائب، ایران هویتی کاملاً متمایز است که سه مفهوم بزرگ در آن مندرج است. نگاه اول او به ایران، این است که ایران زاد بوم است؛ زادگاه و زیستگاه شاعر است و او بنیادهای خود و ریشه‌هایش را در آن جا می‌جوید و به آن تفاخر می‌کند، می‌ستاید و گاه از آن ملول و رنج رنجیده است، دل تنگ است و بیرون از این سرزمین خودش را غریب و فراموش شده میبیند به خاکش تعلق عاطفی دارد. می‌گوید که:

داشتم شِکوِه ز ایران، به تلافی گردون

در فرامُشکده هند رها کرد مرا

البته شِکوِه او از زادبوم خودش، ناشی از رنجی است که آشنایان و حسودان وطن به او می‌زنند و رفتار اهل وطن نفرتش را برمی‌انگیزد. با این همه دل آزردگی که از ایران دارد، اما هرگز نام ایران را در این مواضع به بدی نمی‌برد و آن جایی که آزردگی خودش را بیان می‌کند، بیشتر از واژه وطن استفاده می‌کند، و نه از نام ایران. می‌گوید که:

بشوی نقشِ وطن را به رودِ نیل از دل

که نیست آبِ مروّت به چشم، اِخوان را

تفاوت نگاه به ایران پس از هجرت به هند

این پژوهشگر در ادامه افزود: اما وقتی مهاجرت می‌کند و از مهاجرت پشیمان می‌شود، وطن را برتری می‌دهد؛ این جا از واژه ایران استفاده می‌کند:

صائب از سوختگی گر به سرت دودی هست

مشتِ خاکِ سیه هند به ایران ندهید

او سخت دل تنگ اصفهان می‌شود و می‌گوید:

چه دولتی است که صائب ز هند برگردد

سراسری به دو بازار اصفهان بزند

این نگاه وطنی و ذات بومی صائب به ایران است که پیش از سفر هند از آن ملول است و پس از مهاجرت بسیار دلتنگ و شیفته آن.

ایران، قلمرو فرهنگی و زبانی صائب

وی گفت: نگاه دوم صائب به ایران ایران، روی قلمرو فرهنگ زبانی تصویر می‌کند. با آن که در سراسر هند، زبان فارسی در آن دوره رواج داشت و در هند شاعران و دبیران و نخبگان پارسی گوی بسیار گرامی می‌داشتند اما صائب مثل همه نخبگان روزگارش، محیط ادبی و فرهنگی داخل ایران را متمایز می‌کرد. سرزمینی که زبان، تاریخ، آداب، آئین و فرهنگ ویژه دارد و در نگاه صائب ارزش‌های فرهنگی و فضائل هنری آن ممتاز است و به آن برجستگی می‌بخشد. در آنجاست که شیرینی و گوارایی سخن صائب یا شعر پارسی را ادراک می‌کند و زمانی که حریفان هندوستانی، صائب و شعرش را نمی‌پسندند، ترجیح می‌دهد که نسخه اشعارش را از هند به ایران بفرستد. می‌گوید که:

بر حریفان چون گوارا نیست، صائب شعر تو

به که بفرستی به ایران نسخه اشعار را

فتوحی در بیان مفهوم ایران با آوردن ابیاتی چند اضافه کرد: در این جا ایران کاملاً یک مفهوم فرهنگی است. این ایران فرهنگی زبانی، با گفتار زیبا و درست، سرخ روی می‌شود. یعنی آن سرزمین هم شعر خوب را ارجمند می‌دارد، و هم از آن ارجمند می‌گردد. دو بار شاعر به سرخ شدن روی ایران با شعر زیبا و نیک اشاره می‌کند:

شکستگی نرسد خامۀ تو را صائب

که سرخ روی کرد ز گفتار روی ایران را

و در جواب غزل طالب می‌گوید که:

جواب آن غزل طالب است این صائب

کز اوست رویِ سخن گستران ایران سرخ

ما چنین نگاهی را کمتر بین شاعران می‌بینیم، و این مفهوم فرهنگی زبانی را با تغییر کشور ما با تغییر طوطی و طوطیان شکر گفتارش چنین به کمال می‌رساند که:

خیزد از کشور ما، طوطیِ شیرین گفتار

گر به خاکِ سیهِ هند، شکر بسیار است

در مقابل این کشورِ طوطیان شیرین گفتار، کشوری است که زنگار را از طوطی باز نمی‌شناسد؛ که مرادش هند است:

در آن کشور که از زنگار نشناسند طوطی را

چه کار از جوهر آیینۀ ادراک می‌آید؟

در این ابیات، ایران کشوری فرهنگی هنری است که سخن شناسان بزرگ دارد و شاهان سخن شناس. شاعر می‌گوید:

ز شاهان سخن رس رتبه افکار صائب را

به غیر از شاه والاجاهِ ایران کس نمی‌داند

و اگر این ایران از سخن سنج تهی شود، آنگاه است که خیالات و افکار تازه و غریب شاعر، به غربت گرفتار می‌شود: کی خیالاتِ غریبِ من به غربت می فتاد

از سخن سنجان نمی‌گردید اگر ایران تهی؟

فضای سخنوری کشور ایران را کاملاً از فضای ادبی کشور هند برتر می‌نشاند، چرا که ایران خاستگاه و زیستگاه سخن فارسی است، اما هند هجرت‌کده شعر فارسی است.

برداشت الگوهای زبانی و ادبی و معماری هند از ایران

فتوحی در بخش دیگری از سخنانش گفت: سخنوران هند هم به این نکته معترف بودند و الگوهای زبانی و ادبی و حتی معماری و برخی هنرهای دیگر را از داخل ایران می‌گرفتند. آنها ایران را ولایت یا خطه می‌گفتند. زبان ولایت، محاوره ولایت و تعابیری از این قبیل، برای هندیان در واقع به مثابه الگو و معیار بود و شاعری که زاده ولایت بود، سخنش حجّت شمرده می‌شد. این مفهوم فرهنگی ایران است و آن بُعد معنایی که از ایران فرهنگی شاعر در نظر داشت.

ایران سیاسی، قلمروی بر اساس مرزبندی قدرت و حاکمیت

او در ادامه با توضیح ویژگی‌های ایران در عصر صفوی و قدرت گرفتن و اقتدار پادشاهان صفوی که ایران را نیز قدرتمند می‌کند بیان کرد: سومین نگاه صائب ایران را به مثابه قدرت سیاسی تعبیر می‌کند. در قصائد مدحی که برای شاه صفی و شاه عباس دوم صفوی می‌سراید، آنها را شاهِ ایران لقب می‌دهد. در ادبیات ستایشی دربار، ایران یک مفهوم سیاسی است. سرزمینی که مرزهایش بر اساس قدرت و حاکمیت، از دیگر سرزمین‌ها جدا می‌شود. به مناسبت فتح قندهار در سال ۱۰۵۸ قمری صائب تبریزی، قدرت شاه عباس دوم را چنین وصف می‌کند:

نگاهِ کج نتوانند سوی ایران کرد

ز بیم تیغ کجش، خسروانِ مُلک‌سِتان

این کاملاً رویکرد سیاسی نسبت به ایران است، در یک قصیده دیگر می‌گوید:

خالی فزود بر رخ ایران ز روی هند

تیغ جهان گشای شهنشاه نامدار

سرزمینی باستانی با پادشاهی واحد، گسترده میان جیحون تا فرات

فتوحی افزود: ایرانِ سیاسی، مفهومی بسیار کهن از عهد باستان است، سرزمینی باستانی با پادشاهی واحد و ساختار سیاسی واحد که غالباً میان جیحون تا فرات است و قبض و بسطِ این سرزمین تابع نیرومندی و سستی پادشاهان است. این مفهوم از ایران با سرزمین، قدرت، مرز گذاری و بیگانه‌ای به مثابه دشمن معنا پیدا می‌کند و متفاوت است از ایران فرهنگی. در دوره اسلامی -از روزگار صفاریان به این سو- ادبیات درباری و تاریخ نگاری در دربار سلطنتی، در تلاش برای احیا و متمایز ساختن ایران بود. ما اگر دیوان‌های شاعران عهد صفوی رو که هم‌روزگار صاحب هستن تورق کنیم، این مفاهیم سه گانه پیرامون ایده ایران را نمی‌بینیم.

شاعران هم‌عصر صائب، ناامید و بی‌علاقه به ایران

این استاد دانشگاه ضمن اشاره به چندین تن از شاعران دوران صائب گفت: در دیوان طالب آملی که صائب ارادت ویژه هم به او داشت و در جوانی صائب از دنیا رفت، چهار بار نام ایران را می‌بینیم که به بدی آمده است. ایرانی که زیستن در آن سیاه بختی است و شاعر آن را بی جان زیستن تعبیر کرده و از یاد ایران شرم دارد:

شوق می‌داند که دور از کعبۀ ترخانیان

بود بی جان زیستن، ما را به ایران زیستن

و باز می‌گوید که:

طالب این نشئه فیضی که به هندوستان یافت،

شرم بادش که دگر یاد ز ایران آرد

سلیم تهرانی شاعر دیگر این دوره از هند خوشش می‌آید، برای تحصیل کمال به هند رفته و می‌گوید:

نیست در ایران زمین سامانِ تحصیل کمال

تا نیامد سوی هندوستان حنا، رنگین نشد

اما همین شاعر نه میل ماندن در هند دارد و نه ذوق رفتن ایران! طُغرای مشهدی ایران را سرزمین نفاق گفته:

در مخالف‌زارِ هند از یاد ایران فارغم

هر کجا طرح نفاق افتاد، ایران من است!

اما برای آن دل تنگ می‌شود و می‌گوید:

اکنون ز هندوستان رَوَد اشکم به ایران بی سبب

این تناقض‌ها در احوال شاعران بسیار زیاد است. قدسی مشهدی شاعر مهاجر به هند، از مهاجرتش پشیمان است و از هند دلگیر و آرزوی بازگشت به ایران دارد. جویای تبریزی از هند خیلی خرسند است و مجالس ادبی دربارهای هند را به ایران تشبیه می‌کند:

کی غریب کشور هندیم ما جویا، که هست

مجلسِ نوابِ ابراهیم خان، ایرانِ هند

او گاهی وطن را مانع رشد و ترقی می‌داند، وطن را به بیضه مرغی تشویق می‌کند که در آن افتاده و آزادی از او دور شده است:

دور از آزادی چو مرغِ بیضه است

هر که در دام وطن افتاده است

فتوحی در ادامه گفت: در دیوار شاعرانی مثل بابا فغانی، عرفی شیرازی، وحید قزوینی، شاپور تهرانی و… که در همین قرن یازدهم و دهم و یازدهم بودند و به هند هم رفتند، ما نامی از ایران نمی‌بینیم. در مجموع نگاه این شاعران به ایران تنها به وجه زاد بومی آن است، و اشارات و دلالتی از ایران سیاسی و فرهنگی در سخن اغلب این شاعران نمی‌بینیم، ولی در صائب قصه متفاوت است. در دیوان صائب و همچنین اغلب شاعران سبک هندی، یک ایران خوب داریم و یک ایران بد؛ اینان بد زمانی است که شاعر در آن زندگی می‌کند. یاران وطن بی مروت، هیچ کس در وطن بلندنام نمی‌شود، اهل هنر در وطن خویش غریبند و شاعر از حسودانِ وطن آزار می بیند. این نگرش منفی، عموماً قبل از خروج شاعر از وطن است. اما همین که از وطن دور شد؛ پس از مدتی اقامت در سرزمین بیگانه، وقتی حس غربت و دلتنگی برای خانه پدری نیرو گرفت، حُبِّ وطن او افزون می‌شود و می‌گوید که:

صائب کجا رویم، که هر جا که می‌رویم

از سر هوای حب وطن وا نمی‌شود

البته این قصۀ هر مهاجری است.

سه معنای ایران و حضور عواطف نسبت به ایران در غزل صائب تبریزی

تمایز صائب از شاعران هم عصرش در مفهوم ایران، بازتاب، احیای مفهوم ایران در عصر صفوی

این پژوهشگر ادبیات فارسی ادامه داد: از سه مفهومی که ایران در اندیشه صائب دارد، دو مفهوم زادبوم و قلمرو زبانی فرهنگی او را از خیلی از شاعران همزمانش متمایز می‌کند. ایده ایران با سه مفهوم همبسته، زادگاه، فضای فرهنگی و قلمرو سیاسی در شعر صائب، بازتاب، احیای مفهوم ایران در عصر صفوی هم می‌تواند باشد. در حدود سی و پنج سالگی صائب بود که یک کشور یکپارچه و پهناور با مرزهای مشخص از بغداد تا قندهار، زیر فرمان شاه عباس اول اداره می‌شد.

او با بیان بخشهایی از عرفات العاشقین اثر اوحدی بلیانی سال ۱۰۲۵ قمری و هم زمان با شاه عباس که تصویری از ایران سیاسی آن عصر به ما ارائه کرده است گفت: در کتاب تاریخ جهان آرای قاضی احمد غفاری قزوینی در ۹۷۲ قمری می‌خوانیم که از آمویه تا بغداد در تصرف شاه صفوی بود؛ و در دیگر روایتی از حسن روملو در زمان برآمدن شاه اسماعیل صفوی، که می‌گوید: هر گوشه‌ای از ولایت ایران از بلخ تا بغداد کسانی پرچم پادشاهی برافراشته بودند، نام می بَرَد تک تک پادشاهان را و می‌گوید که شاه اسماعیل همه را زیر فرمان پادشاه واحد درآورد.

سه لایه معنایی ایران و ادبیات عرفانی فارسی

فتوحی در پایان سخنرانی اش گفت: ایده ایران در هر سه وجه زادبومی، سیاسی و فرهنگ زبانی در میراث عرفانی فارسی چندان بازتابی نیافته است. به همین دلیل است که در سخن جامی که در آغاز سخنم به او اشاره کردم، نشانی از ایران نمی‌بینیم چنان که در سخن عطار و مولوی و عین القضات و روزبهان و دیگر صوفیان فارسی‎ گو نمی‌بینیم. عارفان اگر از ایران نام می‌بردند آن را نماد دنیاگرایی و جلال و جاه دنیوی می‌دانستند، مثل شاه نعمت الله توصیه می‌کند که برای رسیدن به آزادی عارفانه:

ملکِ توران گذار و خوش می باش

آتشی در وجود ایران زن

کوتاه سخن این که صائب از معدود شاعرانی است که عواطف خود را نسبت به ایران در غزل وارد می‌کند و گاه با این مفهوم تغزل می‌کند و با برجسته سازی و تمایز ایران فرهنگی به کشور سخنوران پارسی و سخن شناسان می بالد.

دیدگاهتان را بنویسید