مسئول استیتکرافت اندیشکده کوئینسی نوشت: «بیش از یک سال از آغاز مذاکرات دولت بایدن می گذرد و نتیجه کمک مالی برغام همچنان نامشخص است. علیرغم شکست آشکار و قابل قبول کمپین «فشار حداکثری» که با تصمیم ترامپ برای لغو توافق در اردیبهشت 1397 آغاز شد، سیاست در مذاکرات برجام مثل همیشه سمی است. در 4 می، سنا با 62 رای موافق و 33 رای موافق، سناتور جمهوری خواه جیمز لنکفورد مخالف بازگشت ایالات متحده به شورای امنیت سازمان ملل متحد را تصویب کرد، مگر اینکه این توافق شامل مفاد غیرواقعی بسیاری باشد که همه می دانند ایران هرگز آنها را نخواهد پذیرفت. پذیرش – پذیرفته شدن.
اما حدود 16 نماینده دموکرات به اقدامی که هدف آن خراب کردن دیپلماسی دولتی بود، رأی مثبت دادند. حتی پس از شکست قاطعانه رویکرد تهاجمی علیه ایران برای لغو توافق و اعمال فشار حداکثری، محاسبات سیاسی در واشنگتن نشان میدهد که جانبداری از افراطگرایان غیرقابل اعتماد امنتر از حمایت از تعامل دیپلماتیک است.
تداوم لفاظی های خصمانه در مورد توافق هسته ای انگیزه های پنهانی در سیاست ایالات متحده را آشکار می کند. انگیزه هایی که سیاستمداران و سیاست گذاران را تشویق به اتخاذ سیاست هایی می کند که آشکارا برای ایالات متحده و جهان بدتر است. تا زمانی که این انگیزه ها از طریق افزایش مقررات و فعالیت های سیاسی تغییر نکند، اصلاح و مهار سیاست خارجی ایالات متحده بسیار دشوار خواهد بود.
لغو برجام به ضرر منافع آمریکاست و این نتیجه گیری، چه با تعریف محدود و چه جامع از منافع آمریکا، ادامه خواهد داشت. این امر نیروهای آمریکایی را در معرض خطر حملات موشکی و پهپادی قرار داده است و حداقل در دو مورد آمریکا و ایران را به جنگ نزدیکتر کرده است.
نقض تعهدات ما تلاشهای دیپلماتیک فعلی و آتی ایالات متحده را تضعیف میکند و این باعث میشود سیاست خارجی ما ضعیفتر و مؤثرتر از آنچه میتوانست باشد. خروج از پرگام باعث شد متحدان منطقه ای ما از امنیت کمتری برخوردار شوند. در هر صورت، سیاست ترامپ در قبال ایران شکست خورده است و برنامه هسته ای ایران بیش از هر زمان دیگری پیشرفته است. تمام مشکلات دیگر واشنگتن با ایران در چهار سال گذشته به طور همزمان تشدید شده است.
جنگ اقتصادی دولت ما پس از چندین سال پایبندی کامل تهران به مفاد قرارداد، منجر به مجازات دسته جمعی غیرقابل توجیه مردم ایران شده است. پیوستن مجدد به توافق و پایان دادن به جنگ اقتصادی قطعاً همه مشکلات روابط ایران و آمریکا را حل نمی کند، اما مسئله هسته ای را حل می کند، همه چیز را قابل کنترل تر می کند و احتمال درگیری بین دو دولت ما را بسیار کاهش می دهد.
با تمام این اوصاف، حزب جمهوری خواه همچنان نمی پذیرد که تصمیم ترامپ برای لغو برگام اشتباه بوده است. سناتور رند پل تنها جمهوری خواه کنگره است که آشکارا از این قطعنامه انتقاد می کند. طرفداران اصلی تحریمهای «فشار حداکثری» به سادگی منکر این هستند که سیاستهایشان نتیجه معکوس داشته است و تمایلی به پذیرش پیامدهای برهم زدن سیاست خارجی آمریکا در منطقه ندارند.
شکست غیرقابل انکار «فشار حداکثری» به کنار گذاشتن آن منجر نشد، بلکه به تداوم آن در دوره بایدن منجر شد. همان انگیزههای انحرافی که بسیاری از سناتورهای دموکرات را تشویق کرد تا در کنار متخاصمان جمهوریخواه رای دهند، دولت بایدن را به پذیرش خطر فروپاشی توافق هستهای با امتناع از دادن امتیازی عمدتاً نمادین رساند. همانطور که پیتر بینارت اخیراً گفته است، “دولت بایدن، حتی به قول خود، توافق هسته ای ایران را بیهوده به خطر می اندازد.”
معماران سیاست های شکست خورده نه تنها به دلیل شکست خود مشمول هرگونه مجازات اعم از سیاسی یا حرفه ای می شوند، بلکه سوگیری تهاجمی در همه مذاکرات باعث می شود رویکرد آنها با مقاومت کمتری مواجه شود و خواسته های نامعقولی را برای جلوگیری از توافق مطرح کنند. .
16 دموکراتی که به لایحه لنکفورد رای دادند نمونه خوبی برای این موضوع هستند، زیرا آنها آشکارا با رهبر حزب خود مخالفت می کنند و به مجموعه ای از شرایط شدید که ممکن است مایک پمپئو نوشته باشد رای می دهند. انگیزههای کارشناسان سیاست خارجی مشابه است و همه آنها پیشفرضهایی متضاد در مورد نقش آمریکا در جهان و نحوه تعامل برای حل اختلافات آمریکا با سایر کشورها دارند.
به عنوان مثال، استفاده ایالات متحده از تحریم های اقتصادی را در نظر بگیرید. واشنگتن به هیچ وجه آماده کاهش این نوع تحریم ها نیست، حتی اگر به دستاوردهایی منجر شود که خود ایالات متحده به دنبال آن است. به طور کلی، بهتر است به جای اعتراف به شکست یا واکنش منفی به فشار تحریم های کنونی، مجازات ها به طور پیوسته افزایش یابد.
اگر دولت دیگر سریع تسلیم نشود، استدلال ها همیشه به افزایش فشار منجر می شود، نه پیشنهادی برای کاهش آن. از آنجایی که حامیان لغو تحریم ها اغلب متهم به «مدارا» بودن با یک دولت یا دولت دیگر هستند، اکثر کارشناسان سیاست خارجی انگیزه قوی برای حمایت از وضعیت موجود یا حمایت از گزینه های رادیکال تر دارند.
بحث های سیاست خارجی ما آنقدر پیچیده است که درخواست تحریم های سرکوبگرانه و خودسرانه مزیت و پشتوانه رفع تحریم ها و سازش است. شکست سیاستهای تحریمی آنها را لغو نمیکند، زیرا درخواست لغو تحریمها خطرناکتر از درخواست تحریمهای بیشتر است.
گروه مسلط در واشنگتن مدتهاست که برای افزایش تحریمها لابی کرده است و کسانی که از تعامل و سازش حمایت میکنند، در صورت وجود، معمولا در اقلیت هستند. شکستن قانون همیشه برای یک موقعیت حرفه ای خطرناک تر از سازگاری با آن است، بنابراین همیشه راحت تر در یک گروه باقی می ماند. این موضوع در مذاکرات بر سر توافق هسته ای کاملا مشهود است، اما در مورد هر مشکلی از بحران سیاسی ونزوئلا تا سلاح های هسته ای کره شمالی نیز صدق می کند.
تقریباً همه چیز در واشنگتن طوری طراحی شده است که دیپلماسی حمایتی را به یک تهدید جدی تبدیل کند، و همین ساختارها جنگ یا تحریم را برای حل یک مشکل تشویق می کنند، مهم نیست که اوضاع چقدر وخیم باشد. از آنجایی که سیاست های قهری بارها شکست خورده است، دلیل این حمایت را نمی توان موفقیت های فراوان این رویکرد دانست. تداوم سیاستهای شکست خورده برای سیاستمداران و سیاستگذاران آسانتر است، زیرا تغییر آنها به هر شکل قابل توجهی میتواند منجر به انتقاد و واکنشهایی شود که ترجیح میدهند از آن اجتناب کنند.
یکی از راههای تغییر این انگیزهها، برجسته کردن آسیبی است که سیاستهای قهری ایالات متحده به منافع و افراد بیگناه آمریکا در کشورهای هدف وارد میکند. تا زمانی که تحریمها به عنوان شواهدی بر «سختی» در برابر یک دولت سوءاستفادهگر تلقی شود، حمایت از آن برای سیاستمداران و تصمیمگیران از نظر سیاسی سودمند خواهد بود. حمایت از یک جنگ اقتصادی بسیار دشوارتر خواهد بود اگر بتوان این نگرش را تغییر داد تا تحریم ها در درجه اول به عنوان یک حمله به مردم عادی تلقی شود.
تحریمها پاسخ پیشفرض واشنگتن هستند، زیرا از نظر سیاسی آزاد هستند که با آن موافقت کنند، بنابراین لازم است هزینه حمایت از آنها افزایش یابد.